* این نوشته، تکههاییست از کتابی با نام «کبودی» که پیرامون خالکوبی تالیف شده است.
و اگر خدای عزّوجلّ ماه را همچنان که بود بگذاشتی کس روز و شب بازندانستی و وقت آسودن ندانستی [و وقت کار کردن ندانستی]. پس خدای عزّوجلّ از لطف خویش مر جبرئیل را بفرمود تا پر بر روی او مالید سهبار، تا نور او کمتر شد. و آن سیاهی که بر روی ماه پدید است اثر پر جبرئیل است.
تاریخ بلعمی
گذشته، هرگز مسیری هموار و سرراست نیست. بازگشتی که از کورهراههای صعب تاریخ عبور میگذرد و گاهی همچون مسیرهای سنگلاخی یک کوه مرتفع، دسترسناپذیر جلوه میکند. ضمن اینکه در این مسیر استعاری، به سمت گذشته، برای رسیدن به سرمنشأ یک پدیده، ممکن است با چندین سرچشمه روبهرو شویم. سرچشمههایی که در نقاط و سرزمینهای مختلف آشیانه دارد. بله، کوه استعاریِ ما تاریخ است و پدیدهی مدنظر ما کبودیزدن (خالکوبی) نامیده میشود. از این حیث پدیدهی کبودیزدن ضمن اینکه میتواند زیرعنوان فرآیندی پیشهورانه در ادوار مختلف تعریف شود، اما آنچه این عمل را بهعنوان روشی برای بروز آلام درونی و عاطفی بشر تعریف میکند، اهمیت تأمل و تعلل در آن را قابل دفاع میکند.
آدمی در ابتدا از تیغ گیاهان صحرایی برای کبودیزدن بر خود استفاده کرد. تیغهای که ضمن خراش و ایجاد زخم، رنگدانه هم به زیر پوست وارد میکرد تا زخم را رنگ و لعاب دهد. اما کمی بعد از آن داستانِ ابزار خالکوبی تغییر کرد. یافتههای تاریخی بر آن است که با استخوان حیوانات مختلف، ابزاری ساخته شده است که برای عمل کبودیزدن به کار میرفته است. استخوان و دندان حیواناتی که یا به دست انسان شکار شده بودند یا شکار حیوانات دیگر بودند و نوع بشر در حین سیر و سیاحت منطقهی خود با آنها مواجه میشده است.
کارکرد عمل کبودیزدن در ابتدا برای نوع بشر کاری ضروری محسوب میشده، کنشی که در نتیجهی آن، میتوانسته در دل طبیعت خود را استتار کند یا به واسطهی نقش و نگارهای موجود بر تن خویش موجودات و حیوانات را به رعب و وحشت دچار کند. برای انسان باستان، خصوصاً انسان پیش از دوران باستان، کبودیزدن یک ضرورت بوده است. ضرورتی که در کنار پوششهای دیگر بشر (همچون لباسهایی که از پوست حیوانات به دست میآورده یا حتا سرنیزهای که همیشه با خود داشته) برای او حایلی بوده است تا از هرگونه خطر یا تهدید طبیعی مصون بماند.
سیر تحول و تطور عمل کبودیزدن به ما نشان میدهد که چگونه پدیدهی خالکوبی از کارکرد طبیعی و ضروری خود جدا شد تا مفاهیم آیینی، اجتماعی-سیاسی، درمانی، قبیلهای و حتا تزیینی به آن الصاق شود. البته بماند که اگر بخواهیم در این مقطع این سیر و سلوک را تا جهان امروز ادامه دهیم، عمل کبودیزدن به فعالیتی دلبخواهی، سلیقهای و حتا مصرفی تبدیل میشود که دیگر، در ساز و کار درونی آن هیچ توازن محتوایی و فرمی رعایت نمیشود و آنچه از این عمل مانده است بیشتر فرم محض است تا داعیهدار مفهوم و محتوا بودن.
نکتهی جالب در خصوص سیر و تحول عمل کبودیزدن تا به امروز، همین چرخهی حرکتی است که کبودیزدن را از فرم عینی در دوران پیشاباستان، به سمت محتوا در دوران باستان حرکت داد و بعد در دوران مدرن آن را دوباره به فرم محض رساند. البته فرمی که در خالکوبی امروز، دیگر هیچگونه ضرورت هستیشناختی یا معرفتی را با خود حمل نمیکند.
اما در این نوشتهی بخصوص، ما ضرورتی در پیشکشیدنِ تاریخ و پیشینهی دیگر کشورها نمیبینیم و فقط به پیشینهی مختصری از کبودیزنی در ایران میپردازیم.
تاریخچهی کبودیزدن در ایران
زمانی که میخواهیم دربارهی ایران کهن بحث کنیم، اولین مسئلهای که باید به آن توجه کنیم، شناخت و درک کنونی ما از این سرزمین است که فیالواقع قبل از هر اقدامی باید آن را کنار بگذاریم! صحبت از ایران باستان، نقل سرزمینی است که از هر لحاظ با شکل و شمایل کنونی خود متفاوت است و مرزهای عینی و ذهنی آن کاملاً متفاوت از هماند. پس در ابتدا لازم است پیشفرضهای خود را کنار بگذاریم و به سرزمینی فکر کنیم که بیشتر شبیه یکسری ایالات کوچک و بزرگ بوده است که مرزها را درمینوردد و تا کرانههای سرزمینیهایی میرود که امروزه هر کدام استقلال و هویت جداگانهای دارند. چه چاره. به هر روی، منظور ما از پیش کشیدن این مطلب اشاره به جلال و شکوه سرزمین باستانی مادری و از دست رفته نیست، بلکه مراد ما این است که بگوییم بسیاری از فرهنگها و تمدنهایی که در شمال و جنوب جغرافیای ما شناخته شدهاند، روزگاری در زیر عنوان فرهنگ ایران جمعبندی میشدند. فرهنگها و تمدنهایی که امروزه یکی از آنها با نام فرهنگ پازیریک شناخته میشود. البته مناقشه بر سر این موضوعات بسیار است و به طور دقیق نمیتوان مرزبندیهای مشخص و دقیقی در رابطه با جهان کهن ترسیم کرد. اما آنجا که صحبت از کبودیزدن در ایران میشود، نقطهی آغاز این سیر و سیاحت تاریخی یافتههایی است که از مومیاییهای پازیرک به دست آمده و فرهنگ کبودیزدن را از طریق نسبتی که ایران با سرزمینهای شمالی خود داشته، تعریف میکند. سرزمینهایی نزدیک به سرمای روسیه و نمونهی مشخص آن فرهنگ پازیریک.
از این جهت فرهنگ پازیریک یا هر آنچه به این راه و روش شناخته میشود اولین یافتهی باستانشناسان از نمونهی کبودیهایی است که به پارسیزبانان مربوط میشود. این یافتهها که به دوهزار و پانصد سال پیش از تولد مسیح برمیگردد، قلمرویی بزرگ و وسیع را به ما نشان میدهد که در آن، مردم پارسیزبان از خالکوبی برای بیان بسیاری از عادات و باورهای خود استفاده میکردند.
همانطور که پیش از این گفته شد، آنچه که ما بهعنوان ایران باستان میشناسیم با آنچه که امروزه از این سرزمین میدانیم بسیار متفاوت است ایران باستان در آن روزگاران وحدتبخش بسیاری از فرهنگهای بزرگ و کوچک بوده است. فرهنگهایی که تعدادی از آنها امروزه شناختهشده و قابل پیگیریاند و فرهنگهایی که امروزه اثری از آثار آنها در جهان امروز باقی نمانده است. اما آنچه در این میان مسلم است این ادعاست که در ایرانِ پیش از این هم، فعالیت کبودیزدن و خالکوبی همچون تمدنهای بزرگ دیگر، سازوکار منحصربهفرد خود را داشته است. فعالیتی که گاهی پسندیده محسوب میشده و گاهی هم بیرونق و مذموم بوده است. ما سعی میکنیم در این میان، تا جایی که امکان دارد، کارکرد اصلی عمل کبودیزدن در ایران را پیگیری کنیم.
شاید بهتر باشد قبل از پرداختن به موضوع کبودیزدن ایرانیان و یافتههای فرهنگ پازیریک، به نکتهای اشاره کنیم. نکتهای که وجه تمایز ایرانیان باستان در عمل کبودیزدن، در برابر دیگر فرهنگها و تمدنها خواهد بود. این نکته به ما یادآوری میکند که عمل کبودیزدن برای ایرانیان، علاوه بر وجه پوششی و آرایشی (با توجه به اینکه فرهنگ حجاب در ایران باستان متداول بوده است، هرچند نمادین) وجه روایی داشته است و به معنای اخص کلمه وسیلهای برای ثبت یک قصه یا اتفاقی به شکل شفاهی بوده است. اگر بخواهیم دقیقتر توضیح دهیم میتوان مسئله را اینطور بیان کرد که مردم پارسی زبان، با خالکوبی جانوران و گیاهان بر پوست خود سعی داشتند مفهوم اخلاقی یا پندی عبرتآموز را بر پوست خود به نمایش بگذارند.
برای مثال مومیاییهای که از پازیریک (و حتا بعدها در دوران هخامنشیان) به دست آمده، بر بدن خود خالکوبیهایی دارند که حیوانی درنده را در حال شکار یا یک بزکوهی یا علفخوار دیگری را نشان میدهد یا در نمونهای دیگر صحنهی مبارزهی یک شیر با هیولایی بر بدن مومیایی نقش شده است که در تمام این نمونهها، آنچه جالب است این حالت دینامیک و روایی خالکوبیهاست که در نوع خود بینظیر است. این وجه روایی و کیفیت شفاهی خالکوبیهای ایرانی شاید عنصری باشد که در خالکوبی ملل دیگر نیز دیده شده باشد اما آنچه خالکوبیهای ایرانی را از نمونههای مشابه مجزا میکند، تأکید کردن نقش و نگارهای خالکوبیها بر این وجه عمل کبودیزدن است. وجهی که ضمن پویانمایی، نشاندهندهی جایگاه پر اهمیت قصه و روایت شفاهی است. چند عنصر جاندار یا غیرجاندار بر پوست حک میشود و ناگاه به واسطهی رابطهای که این عناصر زنده و مرده بر پوست نقش میکنند، خالکوبی حک شده بر بدن، عرصهی نقالی حکایات ریز و درشت میشود. دقیقاً گونهای از روایت که بعد از مدتها و در سدههای اخیر داستانهای حماسی و نوع نقالی ایرانی را شکل میدهد.
به رغم آنچه گفته شد و با وجود کارکردهای روایی و شفاهی که عمل کبودیزدن نزد اقوام فارسی داشته است، اما کاربرد خالکوبی محدود و محصور به آنچه گفته شد، نمیشود. در دوران باستان عمل کبودیزدن کارکرد فرهنگی و اجتماعی هم داشته است. به شیوهای که در آن روزگار مرسوم بوده و به شکلی، به زبان ترجمه، وارد مرزهای فارسیزبانان شده است.
عمل کبودیزدن در تمدنهای بزرگ ابزاری بوده برای به انقیاد درآوردن طبقات فرودست، که مشخصاً برای داغ گذاشتن بر بردگان و سربازان یا افراد یاغی بوده است. این کارکرد که در دوران باستان، به مرور، بین تمام امپراطوریهای بزرگ استفاده شد، خود را از طریق حاکمان به فرهنگ خالکوبی در ایرانِ آن دوران نیز تحمیل کرد. به شیوهای که نزد حاکمان عمل کبودیزدن شیوهای از هزاران شیوهی کنترل و سرکوب شد. کارکردی ابزاری و مذموم از عملی که ریشه در فرهنگ اقوام این سرزمین داشت. از این حیث، با وجود اینکه عمل کبودیزدن وجه روایی و نقالی داشت، در رأس حاکمیت (همچون حاکمیت چین و یونان) کارکردی سلطهجویانه پیدا کرد که این عمل با اینکه کبودیزدن را در شهرهای بزرگ به عملی مذبوحانه بدل کرد، اما در روستاها و شهرهای دور افتاده، خالکوبی کارکرد آغازین خود را حفظ کرد و همچون سنتی شفاهی، ارزشهای خود را سینه به سینه انتقال داد.
با اینکه در گذشتهی فارسیزبانان چیزی تحت عنوان تاریخ یا تاریخچهی کبودیزدن وجود ندارد اما مستندات زیادی درخصوص آداب و فرهنگ ایرانیان در دسترس است که به ما میگوید همانطور که مسئلهی حجاب برای ایرانیان باستان بسیار حائز اهمیت بوده است، عمل کبودی زدن هم ضمن وجوه روایی و وجه زیبایی آن، کارکردی پوششی و حیثیتی داشته است. حیثیتی که با مفهوم حجب مأنوس بوده و از این حیث این عمل را برای اقوامی که ماییم ارزشمند میکرده است. البته مفهوم حجاب در آن دوران محدود به پوشش زنان نمیشود و نوع پوشش مردان را نیز شامل میشود. به طوری که هرودت در بخشی از نوشتههای خود آورده: ایرانیان و آسیاییها (بربرها) هیچوقت برهنه در بیرون خانههای خود استحمام نمیکنند، گویی آنها با لباسهای زیاد و خالکوبی، بدن خود را از برکات نور خورشید میپوشانند. در همین راستا زنان ایرانی هم گفته میشده که بهواسطهی نوع پوشششان هم پوست شفافتری داشتهاند و شأن شخصی خود را حفظ میکردند.
به هر حال رفتهرفته با ظهور اسلام، نقش و نگارهای خالکوبی شده بر بدن کمی تغییر کرد و نقش و نگارهایی که همچون داستانهای کلیله و دمنه صحنهی نزاع و چالش حیوانات بود، جای خود را به نمادهایی همچون تصویر خورشید و اشکال انتزاعی و هندسی داد. اشکالی همچون نقطههایی که زنان بر دست و صورت خود خالکوبی میکردند. البته این تغییر با اینکه فراگیر بود اما باز هم در گوشه و کنار ایران، خالکوبیهایی که پیشینهی آن نقلی و روایی بود، دیده میشد.
به هرحال با تثبیت شدن فرهنگ اسلامی و گذشت ایام، عمل خالکوبی نزد بعضی طبقات و اقوام کارکردی قبیلهای و فرقهای پیدا کرد که نوع خاصی از این خالکوبی را در بین عشایر و کوچنشینان هم میتوان مشاهده کرد. در همین خصوص عیاران که به نوبهی خود جامعهی خاصی را تشکیل میدادند به صورت گسترده یا موردی از عمل کبودیزدن استفاده میکردند. این گروه که در فرهنگ و تاریخ ایران نقش اجتماعی_سیاسی بااهمیتی داشتند، در دورانهای مختلف اشخاص بودند که در مقابل زر و زور طبقهی حاکم به شکلی مقابله میکردند و به معنای دقیق کلمه با جداشدن از بافت روستایی یا شهری در کوه و صحرا مستقر شدند تا از طریق اتحاد اقلیتی خود، در مقابل زورگوییهای طبقهی حاکم یا قدرت بایستند. بهواسطهی این رفتار و ساز و کار معرفتی که عیاران برای خود قائل بودند، بعضی از آنها نقش و نگارهایی بر بدن خود حک میکردند که نشانهی طریقت عیاری آنها بود. برای مثال نقل است: عیاران به واسطهی هوش و ذکاوتی که داشتند و حساسیتی که برای حاکمان به وجود آورده بودند، غالباً خود را از دید اذهان پنهان میکردند یا به شیوهای مسلک عیاری خود را در خفا حفظ کرده و سعیشان بر آن بود که مسلکشان علنی نشود (البته در میان عیارانی نیز بودهاند کسانی که علنی به سلوک خود اذعان میکردند) بعضی از این افراد در نقاط پنهانی از بدن خود همچون زیر مفصل شانه یا زیر بازوها اشکالی را خالکوبی میکردند که مشخصاً آن نقش و نگار، فقط با حرکت تعمدانهی اعضای بدن جهت نشان دادن آن خالکوبی، قابل مشاهده بود. این رفتار نشان میدهد که عیاران در عمل کبودیزدن با ایده و قصد قبلی عمل میکردند و عمل خالکوبی برای این جمعیت کنش یا احتمالا واکنشی قومی و قبیلهای بوده است، فعالیتی که مسلک و منشأها را نشان میداد و ارزشهای سیاسی-اجتماعی آنها را ظاهر میکرد.
البته قصه به همین جا ختم نمیشود، آنچه ما دربارهی عمل کبودیزدن نزد عیاران میشناسیم، آن را سینه به سینه از فرهنگ پهلوانی اخذ کرده است و یک شاهد این مدعا ابیاتی از شاهنامهی فردوسی است، که گویی در آن دوران حداقل این عمل را بین پهلوانان توران شایع میدانسته، پهلوانانی که بر بازوی خود نشانی همچون خالکوبی یا داغ عمدی داشتهاند:
از داستان یافتن گیو کیخسرو را
بدو گفت گـیـو: ای سر سـرکشـان ز فـرّ بـزرگـی چـه داری نـشـان؟
نـشـان ســیــاوُش پــدیــدار بـــــود چو بر گُـلـسِـتان نقطهی قـار بـود
تو بگـشای و بـنمای بـازو به مـن نـشـان تـو پـیـداسـت بـر انـجـمـن
بَــرَهـنـه تــن خــود بــنـمـود شــاه نگـه کـرد گـیـو آن نـشـان سـیـاه،
کـه مـیـراث بـود از گــه کـیــقــبـاد درسـتی بـدان بـود کـیـان را نـژاد
چو گـیـو آن نشان دیـد بردش نماز هـمی ریخت آب و همی گـفت راز
و از داستان آمدن بهرام به نزد فرود در کوه:
بــدو گـفــت بـهــرام: بـنـمـای تــن بَـرَهـنـه نـشـان سـیـاوُش بـه مـن
بـه بـهـرام بـنـمـود بــازوی فــرود ز عــنـبر به گـل بر یکی خـال بود،
کزان گونه پیکر بـه پـرگـار چـیـن نـدانـد نـگـاریـد کــس بــر زمــیـن
بــدانــســت کــو از نـــژاد قـــبـــاد ز تــخـم ســیــاوخـــش دارد نــژاد
الصاقی
اصلا بیایید فرض کنیم که فیالواقع کبودیزنی (تتو) هنر است، نه صرفاً یک صنعت یا عملی سفارشی. هنری که همردیف هنرهای تجسمی است و از قضا سوای شباهتهای صوری که با هنرهای حوزهی تجسمی دارد، بیواسطهترین نوع آن است. بیواسطگیست که اجازه میدهد ما بعضی ابزارها را کنار بگذاریم. در این معنا، کبودیزدن هنری است که دیگر به سطحی همچون بوم، کاغذ یا حتی سنگی برای تراشیدن یا پردهای برای نمایش دادن احتیاج ندارد. این هنر بیواسطه و مستقیم با پوست بدن و پیکر انسان سروکار دارد. بیواسطه با بدنی که محل ظواهر حیات و ذات حیات آدمی است. خالکوبی از این حیث شاید هنری محسوب شود که قرار دادنش در رستهی گونههای هنری کار چندان آسانی نباشد. زیرا سطحی که کبودی بر آن نقش میشود، یک سطح پویا، دستخوش تغییر و میراست؛ سطح بدن! از این جهت ماندگاری خالکوبی به ماندگاری یک بوم نقاشی نمیماند. بوم نقاشی که میتوان از آن در مقابل فرسایش و فساد زمان مراقبت کرد و بهعنوان یک نمونه از یک سبک هنری آن را در موزهها و منابع و کتب جاگذاری کرد.