هنر و ادبیات فی نفسه سرکوبگر است و چیزی به عنوان ادبیات و هنر رهاییبخش وجود ندارد. هنر پوزیسیون و پروپاگاندای حکومتی به کنار، بعد از این همه سال هنوز گرفتاری اصلی ما هنر و ادبیات تولیدی اپوزیسیون در تمام اشکال رسمی، غیر رسمی، درونمرزی و برونمرزی آن است. اینجا با منتهای رذالت طرف هستیم. چون این راسته علاوه بر اینکه بر درازای خط تولید صنعت فرهنگ فارسی اضافه میکند، ژست مقاومت هم میگیرد. یعنی علاوه بر اینکه «جیرهخوار دولت زبان فارسی» بوده، بساط خررنگ کنی هم پهن کرده است. راجع به نهادگرایی حقارتبار و جایزهگردانی مفتضحانه اینها به جایش نوشتهایم. یک عمر است که اینها دور هم جمع میشوند و به نوبت برای هم جشن میگیرند و سوگواری میکنند. صد سال دیگر هم بگذرد از این اِلیت پیزُری بخاری بلند نمیشود. باید سوال کرد که بعد از سلاخی بدنهای مازاد و نامطلوب در آبان نود و هشت کدام حیف نان ِ بی چشم و رویی پیدا میشود که به این ردیف دفتر و دستکها دل خوش کند. بعد از آبان ۹۸ همه چیز تغییر کرده اما یک چیز ثابت مانده است: هنر و ادبیات صورتبندی متعالی سرکوب است و هر نویسنده و آرتیستی که به استمرار و بازتولید و نهادسازی برای آن ادامه دهد بخشی از همین ماشین تحمیق و سوژه سازی قدرت خواهد بود.
نزدیک به یک قرن گذشته و شعر مدرن در ایران هنوز پاانداز زبان فارسی است. این حتما یک پروژه جمعی است. یک گوشه ی کار را رمانتیکها و سمبولیستهای بچهمزلف گرفتهاند و آن یکی را بقایای آبستراکسیون زبانی لوکس و حماقتبار دهه ی هفتاد. اینها با ورزیدن عضلات بلاغی زبان گردنش را کلفت میکنند، آنها با منریسم زبانی رسوایشان جای شلنگ تختهی بیشتر برایش باز میکنند. اینها با آن بیانگری ژنریک و اقناعی، مقاومت را در کدهای حاضر وآماده کانالیزه میکنند، آنها با تقلیل رادیکالیتهی زبان به یک مشت اطوار زبانی، مقاومت را در سرحدات تکنیکالش فشل میکنند. اینها مجری سیاستهای زیباسازی زبان هستند آنها مجری سیاستهای عقیمسازی. اینها به هر دری میزنند تا میل بازار مصرف را ارضا کنند، آنها زور میزنند با توسل به ایده پرجلای «امر جدید»، به عرض وطول این بازار اضافه کنند. نزدیک به یک قرن گذشته و هنوز صحبت بر سر مصرف است. «هشتاد سال است مخاطب زندگی شاهانهای کرده و هنوز سایه ساد را بالای سرش ندیده، داس مقدس حرف اضافه و قید و مضاف گردنش را نزده و آنتیاستتیک به پشتش فشار نیاورده است».
چیزی به عنوان هنر و ادبیات رهاییبخش وجود ندارد. چرخهی ارضا و تمنا از بیخ و بن ادیپی ست و ماحصلش جز سوژههای سرسپرده مرعوب و بدنهای رام و اخته چیزی نیست. خودارضا و دیگرارضا هم ندارد. سر تا پایش نکبت است. مادام که نویسنده و آرتیست در این چرخه مستقر باشد پیشاپیش مصادره شده است. تاکید میکنیم که تنها راه خروج از این منجلاب، مصادرهگری معکوس است. باید از قیف هنر و ادبیات خارج شد، به پشتش نقل مکان کرد و از سر تنگش آن را به ضرب و زور مورد عنایت قرار داد یا، اگر مایلید مودبانه بگوییم، نواخت. این یک خروج و دخول همهجانبه، در هر دو جانب تولید و عرضه است. خروج همهجانبه یعنی امتناع از به رسمیت شناختن و تولید هر متنی که از الگوهای کاتگوریک و ژنریک پیروی کند. یعنی امتناع از عرضهی کالایی متن آن هم در قالب مدیومهای لوکسی مثل کتاب و گاهنامه و غیره. و دخول همه جانبه یعنی کاشتن نطفه خراب. یعنی تولید متن شرور و رانده و مطرود. یعنی به راه انداختن ماشین آنتیاستتیک نه به مثابهی یک آنتیتز در دیالکتیک جعلی بوطیقا، بلکه به مثابهی یک میل. میلی شدید، حاد، خودسامان و جمعی و بیوقفه. یعنی ضعیفسازی و ضعیفنویسی. یعنی هرز کردن چفت و بست فارسی. یعنی تلف کردن به جای تالیف. هدر دادن به جای عرضه. بیرون ریختن به جای بیرون دادن. پاشیدن روی پوست، روی دیوار، روی پل عابر و بیلبوردها، روی شیشه ی مالها و ماشینها، روی آسفالت، روی پیراهن، روی پیشانی خاک و سینه ی نیزار.
اینها را قبلا هم نوشتهایم. چهارده سال از شروع کار مطرود میگذرد و امروز، بعد از آبان نود و هشت، پافشاری بر این مواضع از نان شب هم واجبتر است. مطرود توقف نمیکند زیرا یک وضعیت ناگزیر در دل روابط قدرت است نه یک واکنش ادبی و آرتیستی. پروژهای در کار نیست که ختم به خیر شود، یا چنان که در این نشست یا آن مصاحبه گفته شده، عقیم شود یا منتفی باشد. مطرود توقف نمیکند و تا زمانی که پابرجاست دستش را برای همکاری به سوی تمام نویسندهها و آرتیستهای به حاشیه رانده دراز میکند و نه فقط به سوی آنها: به دیوارنویسها، گرافیتیکارها، استریتآرتیستها، دتورنومانآرتیست ها، بدننویسها، ال-جی-بی-تیآرتیستها و تمام آنهایی که یا توسط دستگاههای حکومتی یا جامعه و یا توسط روشنفکری چپ و راست پسی خورده و پس زده شدهاند. و در آخر جواب ما به آن دهانهای گشادی که ما را به حمله به هنر و ادبیات مستقل متهم کردهاند و میکنند، همان جواب همیشگی است: کون لقتان!
پ.ن: نقل قولها از مانیفست مطرود است.