یکم
باور نمی کردیم
نمی توانستیم باور کنیم
نمی خواستیم به اسمان قیرگون چنگ بزنیم
اما نمانده بود چیزی برای تنفس ادامه مطلب
باور نمی کردیم
نمی توانستیم باور کنیم
نمی خواستیم به اسمان قیرگون چنگ بزنیم
اما نمانده بود چیزی برای تنفس ادامه مطلب
کیست او که گم کرده میان سکوتی بیانتها آوازی
کیست که بخراشد
فرو برد تمامیِ خود را، تو شکافهای بیپایانی
ادامه مطلب
دندانم روی میز آشپزخانه و هیچ سند منگوله داری تضمین نمیکند که هواپیما اسم آبلیمو را از یاد نبرد
پارچه را به قتل برسانید که اختتامیه قضیه را اعلام کرده است از اول
آن بوی سفید که میتوان گازش گرفت دو نفری بودنمان را به نام خود زده است
گاهی برای ادامه، ادامه دادن در چیزی.
ادامه دادن در این کردن. و یا خود را کردن در ذهن کرده شده ی خود، امکانی نیست.
و هی در ادامه، هی کردن بود
خداوندا! در « یهوه» در هم بکوبم، صخره ام را بکوبم، این ها زبانم را آتش می زنند.
آنجا که دریاهای مذابش، نهنگ های کهربایی گدازانش، عریانی ست نا پیموده.
می دانم، خوب می دانم با شاعران چه می کنی.