شعر

یک شعر از بهنام بدری

 

وقتی شنیدم مرده است

تمام روز به بیهودگی سه شکل حرف  سین به حروف مشابه و به حروف تنها فکر می‌کردم

به اینکه مطیع کردن زبان به از کار افتادن حواس می‌انجامد

زبان فریب‌خورده بیمار می‌شود

اما شهامت پذیرش بیماری را ندارد

استاد زبان‌شناسی ما صدایش به سختی شنیده می‌شد روزی که پای تخته نوشت

بیهودگی از لابه لای منفاذ یک رس چند میکرونی تا عصب‌های مرکزی یک ساقه‌ی خوش‌قدوبالای خزنده می‌روید و قدرت می‌گیرد

خزنده در تاریکی خیال ساکنان بیهودگی

خزنده در لابه لای ذهن دیگران بود

استاد زبان‌شناسی ما قدرت شنوایی معمولش را از دست داده بود

کسی که به جملات شما فکر می‌کرد و ناگهان ریشه‌ی کلماتی را که به کار برده بودی می‌پرسید

و تفسیری در جهانی دیگر می‌ساخت  هیچکس نمی‌دانست او تا چه حد می‌تواند تا دفتر اساتید اهسته حرکت کند

و انتطار شنیدن پاسخ

از اشکالی که بخار اب

روی اینه حمام می‌سازد

هیچوقت دیالوگ هیج استاد زبان‌شناسی در جهان نبوده است

ایا عقل استاد ما در نهایت در فیزیک کوانتوم  پوسید و با شنوای‌اش تنها ماند؟

آیا این سرعت زیاد ذهن بیداری بود که او را می‌آزرد

وقتی که می‌گفت بیهوده‌سا‌زهای زبانی بصورت خودبه‌خود در مغز ایجاد می‌شوند در این کوچه‌ها و این پنجره‌هایی که  ده شب می‌خوابند

اما او کسی بود که داشت به اشکال دیگری از حروف در حمام فکر می‌کرد و همان‌جا خوابش می‌برد

استاد زبان‌شناسی ما خوابیدن در حمام را توصیه می‌کرد و معنقد بود

چشم که باز می‌شود از سرگرمی رویاکار زبان به امواج بیهودگی سحرگاهی نمی‌خورد به بینایی تکراری

با تلفظ حروفی که هیچکس نمی‌شناخت و سوال‌هایی که دیگر هیچکس نمی‌شنوید

کسی که شب ازدواجش از زتش پرسیده بود

ایا حرف زدن جزو حواس پنجگانه نباید باشد

و زنش به بیهودگی سه شکل حرف سه فکر می‌کرد تمام شب به بیهودگی سه شکل حرف سین در خیال شوهرش که مثلا استاد زبان‌شناسی بود

استاد حروف مشابه و حروف تنها

کسی که همه مشکلاتش در زندگی

به وجود سه حرف ض یا س محدود می‌شد و به درد زانو و کشیدگی عضلات چهار فصل نگهدارنده زبانش در دهان و پای بالارفته از دیوار برای تعادل کتاب در دستش

در میان انواع ض ها

یک فرمالیست پیرو چامسکی

به نوشتن زانوی زن با ض فکر می‌کرد به خاطر اینکه  نمایش حالت افقی ض در کامروایی سحرگاهی معجزه می‌کند

و این دشمنی با معلمان زبان فارسی بود که تمام ابزارهای گفتن دیکته را از انها سلب می‌کرد و آنها را به نقاشان الفبا بدل می‌کرد

و این راز ازار معلمان در انتهای کابوسهایش بود

یک استاد زبان‌شناسی که شاگردان دخترش جای سالمی برای رنگ ماشینش نگذاشته بودند

کسی که معتقد بود زبان جزو حواس پنجگانه است

کسی که ساقه‌های بیهودگی را در زبان پیدا کرده بود و آنها را به زنان نسبت می‌داد

کسی که زبان زنان را بهتر از هر زنی می‌شناخت

تمام تاکیدها و جملات کاربردی زن‌ها کسی که به کاریرد فعل استمراری در زبان زنانه شک داشت

وقتی که زنش با هر دو پایش روی لپ‌تاپش پرید و هارد داخلی لپ‌تاپش دیگر هیچگاه بازنگشت

کسی که درد زانو دارد و مدیر گروه دانشکده این را می‌داند

برای همین تمام کلاس‌هایش را طبقه چهار می‌اندازد این خاصیت زبان زنانه است

مدیر گروه دانشکده در چشم استاد زبان‌شناسی ما همیشه دنبال ساختن داستان برای اساتید بود

اعتیاد به بازی زبانی برای یک زن لذات عالی می‌آورد

حتی اگر مدیر گروه دانشکده باشد

باز یک زن بود زنش

وقتی که از زنش حرف می زد

و این زن با وجود تمام مدیریت نامعلومی که بر صحنه تابلوهای دیداری دانشکده اعمال می‌کرد باز یک زن بود وزبان بدنی زن هنگامی که با دو پا می‌پرد روی لپ‌تاپ شوهرش هیچ تفاوتی ندارد با برخی از خصوصیات آوایی زبان‌های باستانی

بخصوص کشیدگی صوت آ

از زبان یک زن مدیر گروه دانشکده

که دم در دفنر ازدواج و طلاق وقت خداحافظی درباره قاف طلاق مخالفت می‌کرد که با یک نقطه باشد

قاف یک نقطه

برای همین استاد زبان‌شناسی ما حتی احتمال به قاف یک نقطه قتل خودش داده

تا خود قصه را اهسته فراموش کند

پذیرش دلایل زبان‌شناسی برای عامل اصلی قتل در متن دفاعیه‌اش برای وکیل مدیر گروه دانشکده که به کشتن شوهر خود متهم شده بود

دلایلی واهی شناخته شد هر چند زنش مدیر گروه دانشکده با زبانی شعرگونه به قتل همسرش اعتراف کرده بود

اما دلیل قانع‌کننده‌ای نبود چون در زمان مرگ در دانشکده بود

دلایل دیوانگی قانع‌کننده نبود

هیچ دلیلی نمی‌توانست توضیح دهد که چرا یک استاد زبان‌شناسی در سحرگاه یک روز کاری به قتل رسیده است

گزارش کالبد شکافی علت مرگ را خفگی اعلام کرده بود و تاکید کرده بود که روی پوست استاد زبان‌شناسی ما قاتل با شی نوک‌تیز زنانه انواع حروف اختراعی‌اش را کنده است حروفی ناشناس و جمله هایی عجیب  روی پیشانی‌اش تمام روز صورتش با این حالت در وانی پر خون روبرویم بود