صحبت از استعارهی کوری دیگر محل نداشت
به سایهای که قبل ِآنکه بریزد خفیف بود و خال نمیانداخت سرچرخاند
گفت آهسته است این زن
غرق در موی گربه چیدن از شالاش
چیزی نمیشنید و رشتهها را کنار هم
بر میز یکنفر مانده تا بیرونِ کافه پشت زیرسیگاری
از هوایی که سرک میکشید امان میداد ادامه مطلب