شعر

Činvat Peretum|آرش الله‌وردی

 

یک:

 

باد می‌وزد

طوفان بهشت

باران‌زا

از فرای آسمان وُ دریای بزرگ!

 

آیا زنی هبوط می‌کند؟

 

می‌شود دیگر

فکرش را نکن!

وایِ بر ما

پرتابمان می‌کنند از خانه‌ بیرون.

 

این‌ها طبیعی‌ست.

 

فرود می‌آییم

کو تا فرو ریزد سقف کریم آسمان؟

ما در قعر محفوظیم

کو تا آخرالزمان؟

مگر نه می‌گفتی: «این همان روزِ موعود ماست؟»

پس بگذار برویم

گرامی دار هر که ما را با خویشتن می‌برد

گرامی دار باد خوبِ پیش‌برنده را

گرامی دار پاهات

کفش‌ها

ایستگاه‌های مترو را

گرامی دار آن چشم‌های نیمه‌مرده را

که زل می‌زنند به ما

چرا؟

چرا این‌همه چشم؟

این‌همه چشم چرا؟

 

کجا نهان شویم؟

جز ریش‌ها پشم‌ها ماسک‌ها پتوها قبرها…

گرامی دار هرچه نهان‌گاه شهری را

ما دلایل بسیاری برای گم‌شدن داریم

جای تهی کجاست؟

ای کاش کسی پیدایمان نمی‌کرد

ای کاش می‌شد خانوادگی گم شد

گرامی دار هر چه گمراهی

هر چه منحرفت می‌کند

و هر چه که سرعتت را کم می‌کند

کمتر

گرامی دار زن را

و هر چه تو را به مردن نزدیکتر می‌کند

باد گذرگاه

باد داغ مرگ‌زا

محکم‌تر

نزدیکی‌ست

چرا راه را نمی‌یابم؟

«تصمیم تازه‌ای بگیر!»

بیزارم از مشاوران

از مشاوران املاک

مشاوران خانواده

مشاوران رئیس

بیزارم از شرم

جای دردِ شرم

پس چگونه درد ما درمان ‌شود؟

از خویش

از وجدان خویش می‌پرسم!

بیزارم از بیماران

بیزارم از بیمارستان و مشاورانش

از آمبولانس‌ها

جیغ‌ها

قبرستان‌ها و مشاورانش

از کفن‌ها

سفیدها

سرسام گیجگاه

هر سفیدی کفن‌تر

ماهِ بی‌پناه

ماه بدبخت

هر هذیانی سفیدتر

هر سری گیج‌تر

ماه!

ماه معشوقه‌ی من!

ای ماه سفید

هیچگاه نیامدی

بیا وُ کفنم باش!

 

سوز باد سیاه از قعر دوزخ

از تو نمی‌توان گریخت!

ای خدای بزرگ مرا بیش از این مچرخان

پس چرا این شهر را با هم فرو نمی‌بری؟

این زمین جای چیزهای دیگری‌ست

ما مردان جوان خویش را از دست داده‌ایم

این خاک را چگونه بشکافیم؟

آب را چگونه نگاه داریم؟

آتش را چگونه پا کنیم؟

باد سیاه را بفرست خواهشاً

باد سیاه را

 

دو:

 

مرگ در متروی تهران چیست؟

چیزی که این دو جوان روبروت را نئشه کرده است چیست؟

درود بر گردن‌های باریک

درود بر سیب خشک گلو

چشمی که باز نمی‌شود چشمِ ابدیت است

حتی به‌زور بازجو

گرامی دار بازجو را

گرامی دار دستان گرمش را

کیری که پا نمی‌شود کیرِ ابدیت است

حتی به‌زور

گرامی دار ابدیت را

شاید خداوند متعال دارد ما را آزمایش می‌کند؟

شاید زجر نشانه‌ای‌ست

خداوند بزرگ، ای خورشید گرم!

آیا کسی پیدا می‌شود تا این دو جوان نیمه‌مرده را تحریک کند؟

آیا چیزی برای تحریک باقی‌مانده است؟

وای این کفش‌ها

وای

آیا زنی پیدا می‌شود برای زیستن؟

آه ای باد سیاه این کفش‌ها را ببین

این کفش‌های دو مرد را

آیا حالت خراب نمی‌شود؟

دو مرد عبوس

خمود

چگونه حالت خراب نمی‌شود؟

دو جوان بی‌شرم

قوزی

دو مرد بی‌شور

بی‌جان

 

امامان معصومِ غمگین

در متروی شادمان!

تف به قعرِ آسمان!