خشم دیگر مال این حرفها نیست
خشم اصلن به این حرفها نمیخورد دیگر
خشم اگر به چشمهای ملت نگاه میکند در خیابانها
و همینطور که میبینید صدایش هم در نمیآید
باید دَرَش را گذاشت
خلع درجهاش کرد
دادگاه صحرایی
جایگاهش را گرفت
لختش کرد و انداختش توی بیابان
بعد برگشت درون شهر وُ
میزش را تصرف کرد
و امور مربوط به او را
به دست اکیپهایی که به این حرفها میخورند داد
گنگسترها
هفتتیرکشها
هارلیدیویدسون سوارهایی که هر کدام
دست کم یک جلد از کتابهایِ یک شاعری که ترجیحن ویلیام بلیک باشد را داخل کیفهایشان دارند
یک خاطره از پل ورلن را در ذهنهایشان
وقتی با آرتور رمبوی جوان در سفر بودهاند و داشته است او را با تیر میزده است
سرزمین هرزِ الیوت را خواندهاید؟
برگهای علفِ ویتمن را چطور؟
یه جایی توی یکی از شعرهاش هست که والت ویتمن رو میکنه به خودش و میگه:
اُ والت ویتمن، تِیک مای هَند والت ویتمن
بدون شک کارش خیلی درسته
با اون ریشای بلند و پرترهی معروفش توی پیری
که به هر زبونی که اسمش رو گوگل کنی میاد بالا
خشم باید برود توی بار
خوب مست کند
اما اینجا که باری نیست ژوزه
پس خشم باید برود اول شمارهی یک ساقیِ به اصطلاح آب را گیر بیاورد
خشم باید دوم زنگ بزند و با آوردن اسم رمز
عملیات غیر قانونی و با جرم بعضن اعدام را شروع کند ژوزه
اسم رمز همان اسم مُعَرف خودش است
و عملیات غیرقانونی هم گرفتن همان مثلن یک نصفِ لیتر عرقِ سگی
اما حالا تا بیاد یارو رو حالیش کنه که مُعَرفش کیه و مثلن کودوم اِسی رو میگه وُ
_ همون قد بلنده، بچه فاز ۴، پاتوقش پارکِ کنار اتوبانه دیگه
بعدش هم حالا منویِ که چه عرض کنم
حالا طوماری که چه عرض کنم
ساقی مورد نظر تک جنس موجودش را رو میکند وُ
_ چی میخای داداش؟ من فقط عرق کیشمیشم مونده
حالا خالی بندی! این اصن غیرز عرق کیشمیش تولید دیگهای نداره
لفظ میان دیگه
_کارِ درستیه؟ جنسو میگم، ما امشب یه خورده زیادیم
خودم و دارودستهم
با پیتزای پیادهرو
دسر ِ دود
_وسط مجلس بودیم که یِیهو ریختن کشیدنمون پایین
سهاممونم تا خشتک سقوط کرد فرداش
خشم هم باید بیاید جزو بازی
خشم هم باید بیاید توی خیابان
مثل یک فرد عادی
خشم باید بی پولی را درک کند
خشم باید هر ماه منتظر حقوق ماندن وُ عاقبت همان چند تومن را هم به او ندادن وُ با سیوچهار سال سن دوباره مثل نوجوانیها در دوراهیِ ‘برم به بابام بگم یا خودم دس کنم تویِ کیفش’ گیر کردن را بچشد
حالا بابامه دیگه، منم بچهشم، راه دوری نمیره که اینجوری نیگا میکنید
خشم باید بفهمد معنی این حرفها چیست
خشم باید بیشتر از این حرفها را هم بفهمد
خشم باید سوار گاری بچهی هفت-هشت سالهی زبالهگرد شود
بیاید از برجهای شیک و گرانقیمت خود پایین
و پرچم خود را دوباره از دستهایش ببرد بالا
بیاید با مردم قدم بزند وُ
آنها را دور هم جمع کند
با مزهی لوتی خاک است خودم را آرام میکردم
با حالا دیگر خیلیها مثل من هستند خودم را آرام میکردم
با وقتی دلار به 33 هزار تومان میرسد
با وقتی طلای 18 عیار به رقم بالای یک میلیون و 500 هزار تومان در هر گرم
بگذارید مثال جمعوجورتری بزنم
ازین بیسکوییت چند سانتیمتریها
رنگارنگها
کوچولوها
با وقتی قیمت آنها هم
یعنی قیمت یک چُسه بیسکوییت
ریزترین خوردنیِ مارکتها
به ۲ هزار تومان میرسد
با همهی اینها بود که خودم را آرام میکردم
یعنی با خود ِ بدبختی
مازوخیسم ِ مهندسی شده
اما باز هم انگار
هیچکس راه نمیافتد که برود کجا
و شعاری که تا حالا بلد نبوده است را در تنهایی سر دهد
خشم دیگر مال این حرفها نیست
خشم باید یک کام علف دود کند تنها