شعر

یک شعر|هبیب مهمدزاده

من خیلی خسته‌ام و یک‌بار وسط مترو خوابیدم. وسط مترو جایی است که صندلی ندارد و باید بایستی. و یک بار وسط شادی خوابیدم. و یک بار وسط خودارضایی. و یک بار وسط سیو نکردن شماره‌ی عباس آقا توی موبایلم. و یک‌بار وسط سرماخوردگی. و یک بار وسط کنکور تجربی سال ۷۹. خب این از بی‌خوابی بهتر است. یک‌بار خواستم قرص خواب را بی‌دلیل امتحان کنم، وسط قرص خواب خوابیدم. بیا، نصف دیگرش مال تو. نصف دیگر مترو. نصف دیگر شادی. نصف دیگر خودارضایی. نصف دیگر حفظ کردن شماره عباس آقا. نصف دیگر سرماخوردگی. نصف دیگر سوالات کنکور تجربی سال ۷۹. نصف دیگر خیزش انقلابی ۱۴۰۱. نصف دیگر پس‌اندازم. نصف دیگر دوستت دارم. نصف دیگر پرت‌کردن گنجشک به هوا. وگرنه که هیچ‌کس باور نمی‌کند پرنده‌ها بتوانند پرواز کنند، حتماً عده‌ای که زورشان زیاد است، هر بار آن‌ها را پرت می‌کنند. عده‌ای که زورشان زیاد است و ما نمی‌توانیم آن‌ها را ببینیم. توجه داشته‌باشید به همان اندازه که دلیل برای نبودن آن‌ها وجود دارد، دلیل برای بودن آن‌ها وجود دارد، یعنی تقریباً هیچی. وسط هیچی. نصف دیگر هیچی. من داشتم خیلی مودبانه به حرف‌هایت گوش می‌کردم. اما تقریباً از وسطش خوابم برد و بیا، نصف دیگر حرف‌هایت برای خودت. این خیلی شرم‌آوربود. چون تو فکر می‌کنی همه‌ی حرفهایت را زده‌ای، درصورتی که نصف آن را برای خودت نگه‌داشتی و من از این بابت خیلی متاسفم. همان جاهایی که داشتی می‌گفتی چرا باید به زندگی اهمیت بدهیم و یک چیزهایی که حتماً بعداً از آن‌ها اسم بردی مهم هستند. من خیلی خسته‌ام و موز آن‌قدر گران شده‌بود که اتیکت زده بودند نیم کیلو موز فلان قدر تومان. درست همان موقع خواب دیدم نیم کیلو موز یعنی یک کیلو موز زرد کم‌رنگ یا بدون موزیک. يک‌بار هم وسط سردرد خوابیدم، فقط نصف سرم درد می‌کرد، با نصف دیگر سرم آموزش زبان انگلیسی در خواب می‌خواندم. آتش‌نشانی شغل سختی‌است. آدم همیشه بوی دود می‌دهد و باید تظاهر کند که بوی عطر ویکتور اند رولف اسپایس بامب اکستریم با ماندگاری بالا را می‌دهد. یک‌بار هم وسط اسم این عطر که گفتم خوابم برد.