به دهان میرسی
و درنمیگیری
تنها
خاطر مقطعت
تورا و
تورا که مشتعل است
به هم نشان میدهد
پیشکش
به ساعتی که شیشه زیر دندانت میخندید
با چهره هایت در چهارراه
با بریدههای دوارت
میدان گرفتیم در گلوی هم
تورا در دورترین تکهات به صورت هم فشردهایم
عصب به عصب
رگی که هی میپرید و دوختیم
به واقعیتی که از شکل تو
که با رد عرق بر پیرهن
که با بوی آهن
زیر میز رئیس شیفت صبح
خاموش میکنیم
_استخوانها در صفوف ساکتند
بر هم میافتند و جناقی به زخمی باز نمیشود_
فرض میکنیم
صدای سیری داریم
خیابان لبپریدهات را میبوسیم و شیهه میکشیم
خیابان لبپریدهات را میبوسیم و سوراخ میشویم
فرق ما اما خون بود، خون
همسایهای که در کمر ما استحاله میشوی
در عکسهای ما سرباز وطن
کافی
صورتی مخالف صورتها کافی
تا شب
روی پتوی پلنگی در پنجاه متر زیرزمین تشریحت کنیم؛
منقطع شده با بوی سوختگی
قطعهای از فقرات
قطعاتی از ساق و انگشتان اشاره
بریدهای اینجا و
موی کوتاه
فرق آخری که در خون ما،
در رفت خیابان فرق میکردی
در برگشت خیابان فرق میکردی
مبارکی که راه رفتنت ما را زیاد کند
در فک ما استخوان تو
کشیدهات را باختیم
باقیات را
و در افقهای موازی با جوارحت صبر میکنیم
پوست از جانب سینه ات آب شود
جایی سر بگیرد
تا در تمام قاب ملاحظه شوی؛
دو چشم
در حال وقوع
شرح باقیماندهات که بر سیمان وقت میبرد
پیش کش به گوشت من باشی
تعادلم باشی
عمودی راه میروم بر آسفالت
شهر در سطوح قابل رویتم باشد
زیر چانه در غبغبم
تا اضافه نژادی صورتم باشی
دندان تو بود
که تاخت میشد
شیشه در استخوان تو بود
در معامله ای سر به سر شدی
تحشیهنویسها بر جمجمهتر
تا صورتت در تعادل نورپردازی دوربینها
صدایی برای مکالمات جهانی
دور دهانهای بعدی
جایی که در اندازههای رعایت شده ایستادهایم با مفاصل تو
و در قاب
شرح استخوان تو خیابان را می بندد.