- از مجموعهی تهران جنازهی تهران است که به زودی منتشر خواهد شد.
۱
جیغ بَم میكشد درِ ماشین در تهران
میخَلَد خیابان به پیش در خفقان خشم.
میروی خیره به پیش و مینهی پشت سر
او را که برجهاش دست به ماتحت آسمان مالد
او را که ضجههاش لرز بر نخاع خاک افکند
او را که زهر نگاهش سینهی تفته بردرد.
برمیخیزد طناب بزرگراه از زمین و میپیچد گرد گردنت
مینگری فشردهحلق و خیسچشم
سرنگدررگان و لولدردماغان مچاله بر جدول
قدمزنان از کنارشان مردمان گنگ
فشرده هالههای مکاشفه تنگ بر سرها
جمجمهها شکافته، مغزها گشوده به ساحت ملکوت.
مینگری مفلوکان آلتبهکف را
عازمان اتاقهای دو در دو
ساکنان تختهای لکهپوش
صاحبان گوشهای چسبیده به دیوار کاغذی
پیگیر موسیقی دخول همسایه.
میفشرد طناب بزرگراه و میفشرد
چشمهات ازحدقه جهیدهست و دهانت گس
میفشری دستها بر گوشها
که نشنوی صدای هوا را
به لیسیدن تن زن حین سقوط آزادش از پل عابر
که نشنوی شلپ شلپ پوتین در خون و هایهای کشته در گور
که نشنوی عقِ معدهی مست و آروغِ حلقِ پراستفراغ و بعد
نوحهی زغال بر بست ملتهب.
میفشرد طناب بزرگراه و میفشرد
تا که میکَند از زمین چرخ هواپیما و
قیچی میشود طناب.
چشمی دهان باز میکند در پس سر
خیره میماند به تهران
تا ابد.
۲
پرتو خورشيد تیر در فرق سر
چرخش خنجرست در زخم باز.
تیر میکشد گوش
به جیغ موش نشئه از بخار فاضلاب
به ملچ دهان گربه بر استخوان خشک.
میگذرند رهگذران از دل هم
گویی که هر عابری سوراخیست در تنی
به ابعاد آن تن دیگر که از جلو میآید.
آمدند این خیل به فتح تهران
چشمها درخشان چون دو سکهی طرح امام.
چنگ زد به گردن ايشان تهران به بدو ورود
حبس شد نفس به سينهشان
فروریخت صداشان در گلو
ماندند سرشکسته و بریدهصدا
تا که دمید آفتاب تابستان
چلاندشان و تكاندشان و آويختشان
بخار شدند و نماند از ایشان
جز خطی معوج و نازک
بر کندهی بريدهى درخت.