شعر

یک شعر از مریم فرنام

کار آزاد خواهد کرد

 

کاف، الف، ر

سوگند به قلم

که کاغذها جوهرشان را پس خواهند داد در اداره

که همه‌چیز در اداره خواهد خیسید

حتی این رئیس که دارد از پشت میز به ما نگاه می‌کند

کسی می‌گوید سلام در اداره

و      خسته نباشید

خداحافظ

و کسانی     پچ‌پچ می‌کنند در اداره

بلند می‌شود صدایی به بوی غذایی گرم: «بفرمایید!»

ــ که انسان خواهد خورد وقتی گرسنه است ــ

جهنم منظمی‌ست!

کسی ناخن‌هایش را می‌جود در اداره

و رئیس در ناخودآگاه ما راه می‌رود

ساکتیم ما

 

سوگند به صدا

به دمیدن آه

به تق‌تق استخوان‌ها     که دارند می‌پوسند در اداره

که سرم را می‌اندازم پایین

جوهر چشم‌هام می‌پاشد روی میز

میز حرفی نمی‌زند

ساکت است میز

رئیس دارد به ناخودآگاه‌مان فکر می‌کند

ساکتیم ما

ساعت‌ها   با دو زبان سیاه   حرف می‌زنند در اداره

 

قسم به روز

آن‌گاه که شب می‌شود در اداره

که جوهر چشم‌هام را دارند می‌مکند

دارند به مفصل‌هام می‌گویند بنشین

اما من می‌نشینم و برمی‌خیزم در اداره

می‌نشینم و برمی‌خیزم در اداره

و خیره می‌شوم و شما نمی‌دانید که خیرگی چیست بر سفیدی صفحه‌ای که جوهرش را پس نمی‌دهد حتی

قسم به رژه‌ی انگشت‌ها بر حروف و کلمات

وقتی با فونتی درشت بر سفیدی سیاه می‌شوند

که دکل‌های خسته‌ی انگشت‌ها

به هیچ نفت سیاهی نمی‌رسند در اداره

که شب‌ مثل جوهری به کاغذ روز می‌چسبد

و ساعت‌های اداره زمان را نمی‌فهمند

و ساعت‌های اداره تنها دو عقرب سیاهند بر سفیدی

و ساعت‌های اداره با رئیس در ناخودآگاه ما حرف می‌زنند

و من

چشم‌هام نشت می‌کند

سیاه

موهام سرریز می‌کند

سیاه

و چیزی هی پمپاژ می‌شود در مغز

جهنمی منظم!

با میز با پانچ با خودکارهای آبی قرمز سبز با قیچی‌ها نوارهای چسب با صندلی‌هایی که گودی کمرها را پر می‌کنند

با کلمات

کلمات درشت

که دارند در ناخودآگاه ما با رئیس با ساعت‌ها با قیچی‌ها حرف می‌زنند در اداره

قسم به صبح!

به هجوم دوندگان سپیده‌دم به‌سوی اتوبوس‌ها

به عصر!

به تاریکی‌های سه‌گانه

به جفت و تاق

که کسی خواهد زایید

کسی باردار است و خواهد زایید در اداره

و کلمات

کلمات عزیز

مثل حباب‌های آمونیاک

در هوا خواهند ترکید

و گودی کمرها را پر خواهند کرد

و اتوبوس‌های اداره را پر خواهند کرد

و ناخودآگاه رئیس را پر خواهند کرد

و سفیدی کاغذها را پر خواهند کرد

و روی ساعت‌ها

و روی عقربه‌ها

و روی سلام‌ها

خداحافظی‌ها

امضاها

خسته نباشیدها

و بوی غذا

خواهند نشست

و کار

با کافی بزرگ

و زبانی سرخ

به سقف دهان خواهد چسبید

و آزاد خواهد کرد

کار

آزاد خواهد کرد!