ترجمه، یادداشت

شعر گرسنگی

 

ریندون کوندو|یاور بذرافکن

ریندون کوندو، پژوهشگر ادبیات تطبیقی در دانشگاه جاداپور هند، در این گفتار با گوشه چشمی به تاریخچه‌ی شعر معاصر بنگال به معرفی جنبش گرسنگی می‌پردازد. برای رعایت ایجاز، بخش­ هایی از مقاله، که دیگر مطالب انتخابی برای پرونده‌ی گرسنگی را مکرر می­ کرد، به دست جرح تعدیل سپرده شده و از طرفی، برخی جزییات پراهمیت دیگر که کوندو ناگفته باقی گذاشته، به آن افزوده شده است. منبع این اضافات مقاله‌ی «بیت‌ها و نسل گرسنگی: استحاله‌ی امر شخصی» نوشته‌ی استیون بلتو بوده است. – م.

 

نگاهی به شعر معاصر بنگال

پیش از پرداختن به شعر گرسنگی لازم است که از پس‌زمینه‌ی آن، یعنی شعر بنگالِ بعد از استقلال، تصویری کلی به دست آوریم. در این خصوص، مقطع زمانی مابین اواخر قرن نوزدهم و سه دهه‌ی اول قرن بیستم اهمیت ویژه‌ای دارد چرا که در این عصر، شعر و ادبیات بنگالی زیر سیطره‌ی رابیندرانات تاگور قرار داشت؛ نویسنده­ای بحرالعلوم که سلطه‌ی بی چون و چرایش در همین دوره از سوی گروهی از نویسندگان جوان سرکش و پرشور، به لرزه درآمد. مورخان ادبی این دوره را عصر Kallol نام نهاده‌اند که از عنوان مجله‌ی Kallol Patrika برگرفته شده است. دینشرانجان داس، گکولجاندرا ناگ و سونیتی دوی دبیران این نشریه بودند. اما ناگ و داس، بیش از تاسیس این مجله، «انجمن هنرهای چهارگانه را ایجاد کردند» و از سونیتی دوی برای اداره‌ی آن مشورت خواستند. بنای انجمن این بود که طلیعه‌ی مدرنیته‌ای نوین باشد (adhunikata) و ادبیات بنگالی را از سنت‌های تاگوری خلاصی بخشد. طولی نکشید که این انجمن و آن مجله، خانه‌ای شد برای ادبیات‌چی‌ها و هنرمندانی نظیر مانیندرالال باسو، کانتیچاندرا گوش، آتول سور نقاش و مجسمه‌ساز، اوما داسگوپتای شاعر و بسیاری دیگر. البته مجلات دیگری هم بودند که به این شاعران و روشنفکران جوان میدان می‌دادند تا افکارشان را درباره‌ی مدرنیته‌ای که لاجرم به تحول چشم‌انداز ادبیات بنگالی انجامید، بنویسند و منتشر کنند.

بعد از پایان عصر Kallol، ادبیات بنگالی در دهه‌ی سی و چهل وارد دوران بین دو جنگ جهانی شد. از میان اندک‌شمار شاعران جوانی که پا به عرصه نهادند و چهره‌ی ادبیات بنگالی آن دوره را دگرگون کردند، می‌توان جیباناندا داس، بودادو بوز، بیشنو دی و چند تن دیگر را به خاطر آورد. شعر بنگال در دهه سی و چهل تا اندازه‌ی زیادی تحت تاثیر شاعران مدرن غربی نظیر تی. اس. الیوت، ازرا پاوند، امی لاول، هیلدا دولیتل و دیگران بود. دورانی عاری از شفقت که زیر سایه‌ی تئوری نسبت اینشتین، فلسفه‌ی مدرن برگسون، کیرکگارد، هایدگر، داستان‌های کافکا، مان، پروست، جویس، همینگوی و ژید، سیمای شعر بنگال را به‌کلی دگرگون کرد. همچون ادبیات سایر ملل، اینجا هم مدرنیسم ادبی گرفتار تناقضی بنیادین بود: تضاد میان تجربیات رادیکال در فرم، و تداوم سنت در محتوا و ایدئولوژی.

مدرنیته و Adhunikata:

چنان که تاپادیر باتاچاریا، منتقد و نظریه‌پرداز ادبی، در یکی از کتاب‌هایش نوشته است، استقلال نابهنگام، دوران «مدرنیته‌ی قیاسی» مابین دو جنگ جهانی را در محاق فراموشی واگذاشت و اگر «مدرنیته‌ی قیاسی» تعبیر درستی برای توصیف فاز اول مدرنیته‌ی بنگالی باشد برای فاز دوم باید از «مدرنیته‌ی منحط» سخن به میان آورد. پارابال داسگوپا، زبان‌شناس هندی، اصطلاح Adhunantik را برای توضیح این فاز به کار می‌برد، به معنای «ورای زمان حال» یا «ورای مدرن». او این اصطلاح را این‌گونه معنا می‌کند: «مابعد سرپیچی، هبوط، ناهمگونی، التقاط‌گرایی، تکثر و چند-معبری» و نیز انکار مرزها و نفی پایان‌بندی. Adhunantika از ترکیب دو واژه‌ی بنگالی Adhuna، به معنای جدید، مدرن و معاصر، و Antika به معنای پایان، آستانه و حد نهایی ساخته می‌شود. بنابراین Adhunantika را باید «ورای معاصریت» ترجمه کرد. معاصریتی که در اوایل دهه‌ی شصت، بنگال غربی را در وضعیتی قرار داد که برای تعریف رویه‌ی جاری خود، چاره‌ای نداشت جز ابداع ترمی جدید.

نویسندگان گرسنگی

نسل گرسنگی

جنبش گرسنگی در اوایل دهه‌ی شصت ظهور کرد و بیش از هر چیز بر شعر تمرکز داشت. هسته‌ی اولیه را چهار شاعر جوان بنگالی تشکیل می‌دادند: مالای روی چادری، برادر بزرگترش سمیر، شاکتی چاتوپادای و دبی روی. آن‌ها ریشه‌های ادبیات بنگالی و نظام فرهنگی پشتوانه‌ی آن را زیر و رو کردند. اولویت جنبش، «هتک حیثیت و رویارویی با پیش‌انگاشت‌های برگرفته از سنت مرسوم ادبیات بنگال در ذهن خوانندگان بود». همان‌طور که پرادیپ چادری، فیلسوف و شاعر نسل گرسنگی، می‌گوید، پی‌ریزی یک پاد-گفتمان، هدف نخست اراده‌­ی پست-کلونیال نسلی بود که طالب آزادی قلم و قلمو بودند. بجز این حلقه‌ی چهار نفره‌ی معروف، چهره‌هایی نظیر اوتپاکومار باسو، بینوی مازومدار، ساندیپان چاتوپادای، باسودیپ داسکوپتا، فلاگونی روی، پرادیپ چادری، سوباش گوش، آنیل کارانجی، تریدیپ و آلو میترا و چند تن دیگر، در زمره‌ی نویسندگان و هنرمندانی بودند که به جنبش پیوستند.

مالای روی چادری، پیشگام جنبش گرسنگی، می‌نویسد: «برای شعر پست مدرن بنگال، جهان موضوع کنشی اراده‌مند بود. مواد خام در این شعر‌ها، طرح و شکل دلخواه شاعر را به خود می‌گرفت. معنا و طرح یک موجودیت واحد بود. جهان به خودی خودی برای شاعر معنایی نداشت. او دست به تحمیل معنا و غایت می‌زد. ابزارشان هم چیزی نبود جز تصاویر و سمبول‌ها. روندی که در طی آن حیات از طبیعت سلب و به شاعر اعطا می‌شد.» او در جای دیگری می‌نویسد: «از منظر یک شاعرِ Adhunantik، دیگربودگی مرزی نمی‌شناسد. او از دو فرد با دو تشخص مجزا تشکیل می‌شود. او نه از رسوم باستانی شعر کاویایی(شعری درباری و مشحون از آرایه‌های ادبی که از 200 سال قبل از میلاد تا 1200 میلادی در اوج شکوفایی بود) پیروی می‌کند، نه به آن همسانی ذاتی در روایت‌های منطقی و خطیِ بسته تن می‌دهد. او هر کاری می‌کند تا خود را از یک هژمونی ادبی و از لوثِ فرهنگیِ یک نظریه‌ی فراگیر خلاصی دهد. او در ثنویت کوانتومی یا تشخص دوگانه‌اش، همواره اپیستمه‌ی خود را از نو ابداع می‌کند؛ درست برخلاف آنچه بیانگر مفهوم تکامل است. او خود اپیستمه‌ی هایبریدی شده‌ای‌ست واقع در گونه‌ای نابسامانیِ زبانشناختی، که غرور، هیجان، لذت و سرمستی‌اش را موجب می‌شود و البته به تجربیاتش مشروعیت می‌بخشد.»

جنبش گرسنگی بر این باور بود که فرهنگ هند در نسبتش با جهان به نوعی همه‌چیز‌خواری گرفتار آمده و هیچ نواله‌ای را رد نمی‌کند. دکتر هاوارد مک‌کورد، استاد زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه واشنگتن و بولینگ گرین، که در جریان سفرش به کلکته با مالای روی چادری ملاقات کرد در مقاله‌ای با عنوان «شعر آشوب و مرگ» می‌نویسد:«مطبوعات در هند تا امروز بر این گمان بوده‌اند که ریشه‌های جنبش گرسنگی را باید در سال 1962 و در سفر آلن گینزبرگ، پیتر اورلوسکی و گری و جین سیندر به کلکته جست‌وجو کرد. اما هر اندازه هم که ملاقات با شاعران آمریکایی برای نویسندگان گرسنگی الهام‌بخش بوده باشد و هر چقدر هم که تحت‌تاثیر نویسندگانی نظیر آرتو، ژنه، میشو، باروز، میلر و سلین بوده باشند، باز هم به اعتقاد من این یک جنبش کاملا بومی ست و از آشفتگی‌های عمیق حیات اجتماعی هند سرچشمه می‌گیرد.»

مالای روی چادری در حال خواندن بولتنی از گرسنگی

نهضت گرسنگی بین سال‌های 1961 تا 1965 بنای سایه‌گستر و البته رو به زوال ادبیات بنگال را در هم کوبید. مرور تاریخچه‌ی پیدایش و رشد جنبش را با چند جمله از مقاله‌ای که به تاریخ 20 نوامبر 1964 در مجله‌ی تایم منتشر شد، آغاز می‌کنیم: «هزار سال پیش، هندوستان سرزمینی بود که واتسیایانا، [فیلسوف هندی قرن دوم یا سوم میلادی] را در دل خود پرورد. او کتابی نوشت به نام  کاما سوترا، اثری کلاسیک که با چنان شرح و بسطی از ظرایف معاشقه سخن می‌گفت که امروزه مترجمانش، از انتقال برخی واژگان کلیدی آن از متن سانسکریت، سرباز می‌زنند. هفته‌ی گذشته، در همین سرزمین، که حالا به چنان تعصبات تنگ‌اندیشانه‌ای افتاده که در صحنه‌های عاشقانه فیلم‌هایش آن‌جا که قهرمان زن باید لب به بوسه بسپارد یک‌مرتبه می‌زند زیر آواز، چهار شاعر پریشیده را کشان کشان به برهوت دادگاه  بنکشال در کلکته بردند؛ به اتهام انتشار آثاری که قلم را حتی در دستان واتسیایانا‌ی فقید، خاکستر می‌کند. این نسل گرسنگی است. زاده‌ی سال 1962 و ملهم از ملاقات با نویسنده‌ای که از ایالات متحد به کلکته آمده بود: آلن گینزبرگ، پیشانی نسل بیت. نسل گرسنگی، جنبشی‌ست شامل گروهی نویسنده‌ی جوان پرشور بنگالی که هر روز به تعدادشان افزوده می‌شود. آن‌ها بر این باورِ نه چندان دست اول پای می‌فشارند که معنای زندگی چیزی نیست جز کامجویی جسمانی بی‌درنگ و بلا شرط. آن‌ها بیهودگی جامعه‌ی مدرن را سزاوار سرزنش می‌دانند. آن‌ها سیلابی از کلمات صراحتاً اروتیک را بر کاغذ‌های چاپی نامرغوب سرازیر می‌کنند، که اغلب یا از ماجراجویی‌های شخصی‌شان سرچشمه می‌گیرد (مثل شعر «با خواهرم در تاج محل») یا از رویاهایشان آب می‌خورد. شایلشار گوش، 26 ساله، شاعر گرسنگی و معلم مدرسه، در این باره می‌گوید: «موضوع کارهای من خودم هستم. چیزی را بر زبان می‌آورم که حس می‌کنم. من احساس یأس می‌کنم و گرسنگی؛ گرسنگی برای عشق و گرسنگی برای غذا.»

با این همه، اولین بولتن‌ها به زبان انگلیسی منتشر شد زیرا طرح‌‌حروف‌های بنگالی در شهر هندی‌زبان پاتنا به سختی گیر می‌آمد و صاحبان معدود دستگاه‌های چاپی هم که دارای این طرح‌حروف‌ها بودند، از چاپ بولتن‌ها سر باز زدند. در بولتن اول چنین آمده است:«شعر دیگر یک تردستی متمدّنانه نیست. دیگر از آن گل و بلبل‌سرایی دغل‌بازانه خبری نیست. شعر یک هلوکاست است؛ طنین خوابگردانه و خشونت‌بار جَز در پنج دهان نیایش‌خوان؛ کاشتن تخم طوفان گرسنگی. […] واضح است که ما تنزه‌طلبی شعر مدرن را به لجن کشیده‌ایم. شعر مدرن، این دردانه‌ی نشریات؛ خالی از هر فوران ارگاسمیک، پر از قل‌قل کلماتی که بر لعاب یک آش درهم‌جوش حباب می‌شوند، خجول و معذب؛ شعری که از گور منطق بلند می‌شود؛ از تابوت ریطوریقای اختگی.»

با خواندن مقاله‌ی سانتاری باتاچاریا درباره‌ی نسل گرسنگی، «کنکاش در بوطیقای دیگر‌بودگی»، درمی‌یابیم که مسئولیت پخش جزوات و بولتن‌های جنبش در محافل روشنفکری بر عهده‌ی دبی روی بوده است. بولتن نخست گرسنگی، با تغییراتی جزئی، یک بار سال 1962 و بار دیگر در 1963، تحت عنوان «مانیفست گرسنگی در باب شعر»، به چاپ رسید. در آن زمان هنوز تعداد کسانی که به عضویت جنبش درآمده بودند، و نام‌شان پشت بیانیه آمده بود، انگشت‌شمار بود. اما کمی بعد‌تر، بولتن‌ها و مانیفست‌ها یکی پس از دیگری توسط اعضای جنبش تهیه و منتشر شد و در ژانویه‌ی 1964 شمار اعضا از چهل تن فراتر رفت. سمیر روی چادری، برادرش مالای، و دبی رای هر کدام دوستانشان را آوردند و تازه‌واردها دیگران را. طولی نکشید که نسل گرسنگی، به نیرویی اجتماعی مبدل شد. هاوارد مک‌کورد، در شماره‌ی سوم City Lights Journal می‌نویسد: «مالای روی چادری، شاعر بنگالی، از زمان آغاز جنبش در دهه‌ی 60، فرمانده‌ی ارشد نسل گرسنگی در خط مقدم جنگ با نظام فرهنگی حاکم بر هندوستان بوده است. اسیدی، ویرانگر، بیمارگونه، نهیلیستی، شنیع، جنون‌آمیز، وهمی و گوش‌خراش. این‌ها ویژگی‌هایی‌ست برای توصیف مناظری تطهیر‌بخش و سهمناک، که چشمان ادبیات هندوستان، اگر به نوزایی می­اندیشد، باید به آن خو بگیرد.»

جلد یکی از مجلات گرسنگی

اگر به رویدادهای ادبیات بنگالی و نیز تجربیات ادبی در دیگر زبان‌های رایج هند از قرن نوزدهم به بعد، دقیق‌تر نظر کنیم، در وهله‌ی اول با سایه‌ی سنگین تجربیات ادبی غرب، و در نتیجه بازتولید زیبایی‌شناسی کلونیال، رو‌به‌رو می‌شویم. پس از آن درمی‌یابیم که تمام مجلات مهم ادبی در بنگال، در حقیقت پایگاه فرهنگی طبقه متوسط بوده‌اند. نسل گرسنگی کوشید تا این ساختار پر تضاد کلونیال را پشت سر بگذارد و از راه هویت‌زدایی و، در پی آن، هویت‌زایی، دست به نفی گفتمان کلونیال بزند. معمولا جزوات گرسنگی از یک برگ تجاوز نمی‌کرد و توسط مالای روی چادری در پاتنا منتشر می‌شد. مواضع قاطع و صریح نویسندگان گرسنگی طیف وسیعی از موضوعات، از شعر، داستان کوتاه و نمایشنامه گرفته تا اقتصاد، مذهب، جامعه‌شناسی، سیاست و فسق و فجور و در یک کلام زندگی، را در برمی‌گرفت و در سرتاسر کلکته، در کالج استریت، کافه هاوس، مجلات، دفاتر روزنامه‌ها، دانشگاه‌ها و علی‌الخصوص ادارات و کتابخانه‌ها، منتشر می‌شد. از آنجا که بخش مهمی از این مواضع در قالب اعلامیه و بروشور به چاپ می‌رسید، نگهداری و بایگانی بسیاری از آن‌ها برای نویسندگان ممکن نبود و همین امر، پژوهشی همه‌جانبه را که در برگیرنده‌ی تمام زوایای تاریخچه‌ی جنبش باشد، دشوار می‌کند. با این وجود، تردیدی نیست که نسل گرسنگی به مراد اصلی خود، یعنی برانگیختن توأمان عوام و صاحبان قدرت، دست پیدا کرد. دکتر هاوارد مک‌کورد، در باره‌ی شعر گرسنگی می‌نویسد: «این‌ها اغلب شعرهای صادقانه و بی‌آزاری هستند، که صرف نظر از رنگ جلای بومی‌شان، به راحتی ممکن بود در لیدز یا فیلادلفیا نوشته شده باشند. رد پای آن جهان‌وطنی ِ طبیعت‌زدوده‌ای که شعر غرب را درنوردیده، در شعر هند هم دیده می‌شود و دیگر شعر‌های اندکی می‌توان یافت که تجسمی از زیستگاه، طنینی از نجواهای آدمی، یا بوی تند سوزاندن سرگین را بازتاباند.»

باری، نام نسل گرسنگی در مقام جریانی ساختار‌ستیز و رادیکال بر سر زبان‌ها افتاد و در این میان مالای روی چادری با شعری که در سال 1963 تحت عنوان «مسیح تمام‌الکتریکی» منتشر کرد، چهره‌ی اصلی بود. او با این شعر، که واکنش سخت دستگاه حاکم را علیه جنبش برانگیخت، به پیشآهنگ شعر اعترافی در ادبیات هند مبدل شد. شعری که علیه تمام قالب‌های سنتی و اوزان بنگالی شورید. «زخم» شعر دیگری از اوست که شهرت بیشتری دارد و به زبان‌های بسیاری ترجمه شده است. در سال 2005 مجموعه‌ای شامل تمام اشعارش به چاپ رسید و از زمان آغاز کارش در جنبش گرسنگی، در نوامبر 1961، تا به امروز بیش از 60 عنوان کتاب از او منتشر شده است. علاوه بر این‌ها او «وصال دوزخ و فردوس» از ویلیام بلیک، «فصلی در دوزخ» آرتور رمبو، «شعر‌ها و مانیفست دادا» از تریستیان تزارا، مانیفست سوررئالیسم و اشعار آندره برتون، «چهارمیخ» ژان کوکتو، «راه‌آهن سیبری پیما» از بلز ساندرار، دو شعر «زوزه» و «کدیش» از آلن گینزبرگ و شعر «فوگ مرگ» از پاول سلان را به بنگالی ترجمه کرد. مضاف بر این، چادری درباره‌ی زندگی و آثار آلن گینزبرگ، هنری میلر، جیمز جویس، شارل بودلر، آرتور رمبو، اسیپ ماندلشتام، مارسل پروست و آنا آخماتوا به تفصیل نوشته است. او در سال 2003 برای ترجمه‌ی کتاب «اسب هفتم خورشید»، اثر دارامیر باراتی، برنده‌ی جایزه‌ی Sahitya Academy، مهمترین جایز‌ه‌ی ادبی دولتی در هند، شد؛ ولی از پذیرفتن این جایزه و چند جایزه‌ی دیگر سر باز زد. سرکشی‌هایی از این دست، تنها مختص مالای نبود. در همان سال‌های آغازین، برخی دیگر از نویسندگان گرسنگی، ماسک‌های حیوانات، شیاطین و خدایان را داخل صندوق پستی وزرا، منتقدان، ناشران و دیگر صاحبان قدرت می‌گذاشتند، به همراه کاغذ کوچکی که رویش نوشته بود: «لطفا ماسک‌تان را از چهره بردارید».روی کارت‌های عروسی در نقد شاعران، چیز می‌نوشتند یا روی کاغذ و پوستر طرح‌های مستهجنی می‌آوردند و به رایگان توزیع می‌کردند. برای مراسم نقد کتاب، جعبه‌های خالی کفش پست می‌کردند و برای دفتر نشریات معتبر به‌جای داستان کوتاه، برگه‌ای سفید می‌فرستادند. به دولت و رسانه‌ها بی‌محابا حمله می‌کردند، به بنارس و کاتماندو می‌رفتند و همراه با هیپی‌ها در قیامتی از سکس و مواد غوطه می‌خوردند و نمایشگاه‌هایی از آثار نقاشان خود برپا می‌کردند و سرآخر تابلو‌ها را آتش می‌زدند. آن‌ها عمیقا باور داشتند که تنها با یک نافرهیختگی سبعانه است که می‌توان این خماری کلونیال حاکم بر فرهنگ منحط بنگالی را از پیکره‌ی ادبی-اجتماعی بنگال زدود. گفتن ندارد که گرد‌هم‌آیی‌ها، نمایشگاه‌ها و ترویج ادبیاتی از این دست در میان توده‌ی مردم، به تلاطماتی اجتماعی-ادبی منجر شد که زنگ خطر را برای دستگاه حاکمه به صدا درآورد.

یکی از مانیفست های گرسنگی

سرانجام حکومت وارد عمل شد. در سپتامبر 1964 مطابق مواد 120 و 292 قانون جزای هند، حکم بازداشت یازده تن از نویسندگان گرسنگی، از جمله مالای روی چادری، سمیر روی‌ چادری و دبی روی صادر شد. نام شاکتی چاتوپادای، از اعضای حلقه‌ی اولیه‌ی جنبش، نیز در میان بازداشت‌شدگان بود اما او در ازای ایراد شهادت علیه مالای، خود را از مخمصه رهانید. ضابطان قضایی طی تفتیش خانه‌ی مالای و برادرش سمیر در چهارم سپتامبر، به نوشته‌هایی دست یافتند که بر مبنای آن کیفرخواستی علیه مالای تنظیم و در سوم ماه می 1965 به دادگاه بنکشال ارائه شد. متن کیفرخواست چنین بود: «در آگوست 1964، نسخه‌ای از یک جریده‌ی چاپ کلکته حاوی مکتوباتی ذیل عنوان نسل گرسنگی به دست آمد که توسط مالای روی چادری منتشر شده است. شعر موسوم به مسیح تمام‌الکتریکی نوشته‌ی مالای روی چادری از مصادیق اشاعه‌ی فحشاست و دادستان عمومی بنگال غربی، نظر به شواهد موجود و گواهی کارشناسان، این متن را مشمول ماده‌ی 292 قانون جزای هند دانسته و تقاضای مجازات نامبرده را دارد. لازم به ذکر است که نامبرده تا این تاریخ، سوم می 1965، با صدور قرار مجرمیت تحت بازداشت بوده است.» گرچه مالای بعد از یک ماه آزاد شد، جریان دادرسی 35 ماه به طول انجامید. طی این مدت، بسیاری از شاعران گرسنگی خود را کنار کشیدند، بسیاری شغل خود را از دست دادند و بطور مداوم زیر ضرب پلیس قرار گرفتند و بعضی هم به کلی از ادبیات دست شستند. با وجود این، مالای به طور خارق‌العاده‌ای مورد حمایت دوستان، خانواده و نویسندگانی از سراسر دنیا، من‌جمله اکتاویو پاز، ارنستو کاردنال و آلن گینزبرگ واقع شد و این آخری حتی در حمایت از او دست به قلم شد.

زمان گذشت و دادگاه آنها را از اتهامات وارده تبرئه کرد، اما در این اثنا تعداد نویسندگان گرسنگی به جمع انگشت‌شماری کاهش یافت. مالای روی چادری در یک مصاحبه می‌گوید:«دوستان اخبار را به اروپا منتقل کردند و در آنجا چند مجله‌ی کوچک شروع کردند به ترجمه‌ی کارهای من. شعرهایم در کلیسای سنت‌مارک نیویورک قرائت شد تا پولی برای کمک به من در روند دادرسی دست و پا شود. بدون این کمک‌ها ممکن نبود پرونده‌ام در دادگاه عالی ختم به خیر شود. من پولی در بساط نداشتم، تمام دوستانم که بخشی از این جریان بودند ترک‌ام کردند، شغلم را در بانک از دست دادم، وقتی در زندان بودم مادربزرگم با شنیدن اخبار دادگاه دق کرد، و بنابراین نوشتن را کنار گذاشتم.»

با این همه، جان‌مایه‌ی گرسنگی هنوز در قلب و آثار برادران چادری و چند تن دیگر از نویسندگان هم عصرشان باقی‌ست، حتی با اینکه دیگر خود را متعلق به جنبش نمی‌دانند. جنبش گرسنگی در طول دوران فعالیتش،از زیبایی‌شناسی غربی سخت انتقاد کرد. هیچکدام از گرایشاتی نظیر هنر برای هنر، هنر برای تکنیک، هنر برای فرم و هنر برای سمبول و نیز پیروان این جریانات در حلقه‌های بورژوایی و اسکولاستیک بنگال، از گزند تاخت و تاز آنها در امان نماند. از منظر نسل گرسنگی، شعر چیزی نبود جز بوم-نویسی، و زبان شعر چیزی نبود جز زبان مقاومت.

 

.